
ذهنی بیقرار و ذائقهای به گفته خودش تنوعطلب دارد؛ این است که مجموعهدار شده است! کسی که مدام به دنبال نمونههای تازه است از آنچه جمعآوری میکند.
یکسکه دوکلّه، اسکناسی ۱۱۵ ساله از ابرقدرتی در همسایگی، عینک عجیب شیشهگِردی با پشهگیر که ویژه دوچرخهسواری است و فندکی بهشکل یک میمون عروسکی که مثل اژدها دهنش را که باز میکند آتش بیرون میزند، تنها نمونههایی از اقلامی کلیتر، چون سکه و اسکناس و عینک و فندک است؛ و این درحالی است که ابراهیم کفشدار که در محله راهآهن مشهد زندگی میکند ۱۶مجموعه دارد که در کنار هم، یکپا موزهاند؛ به شرط آنکه روزی به معرض نمایش دربیایند؛ آرزویی که صاحبشان نیز در سر میپرورد.
زندگی ساده و بیپیرایهای دارد؛ هرچند مجموعهای از فندکهای عجیب و غریبش را داخل گنجه چیده است که همان هم نخستین چیزی است که در بدو ورود به خانهاش در کوچه پژمان جلب توجه میکند! شوخطبعیاش باعث میشود خودش را به شیوه دوران سربازی معرفی کند: ابراهیم کفشدار، ۲۸ ساله از مشهد!
که البته ۲۹ سالش است! تنوع از همان شکلگیری شخصیتش در گذر سالها داد میزند؛ از کودکی صاف و سادهدل تا نوجوانی شیطان در کوچه یدا... و باز جوانی مودب و درعینحال شوخ ساکن کوچه آرام پژمان. میگوید: دنیایم در ۱۴ سالگی خیلی محدود بود و در همان سن هم صاحب نخستین مجموعهام شدم: یک آلبوم تمبر.
این تمبرهای رنگارنگ که نظر نوجوان آن روز محله راهآهن را میگیرد، با کش و قوس، اما یکجا و همچون لقمهای آماده نصیب او میشود تا سرآغازی باشد برای لقمههای چربتری که دیگر البته به این سادگی قرار نیست به دستش برسد. تعریف میکند: پدر و مادرم فرهنگی بازنشسته هستند.
پدرم آلبوم تمبری در دستش امانت بود، خودش هم ۶۰، ۵۰ کارتپستال از منظرههای گوناگون داشت و او بود که روحیه مجموعهداری را در من تقویت کرد. توجهم به آلبوم تمبر جلب شده بود و از پدرم خواستم آن را به من بدهد.
او هم مشروط به اینکه اولا خودم هم تمبر جمعآوری کنم و دیگر اینکه عمویم که صاحب آلبوم بود اجازه دهد، آن را در اختیار من گذاشت. در سفری عمویم هم که ساکن آلمان است، به مشهد آمد و با واگذاری امانتیاش به من موافقت کرد که آلبوم به طور رسمی مال من شد!
او میگوید: من آدم خیلی سادهای بودم که از ۱۴ سالگی تفریحم با آلبوم تمبرم بود! تمبرهای بیشتری میخریدم و آلبومهایم را میچیدم دور تا دور اتاق و کیف میکردم! از اینکه میدیدم مثلا تمبرهای فرانسویام به ۱۵ قطعه رسیده ذوق میکردم!
در میان مجموعهاش یکدسته پاکتپستی ویژه کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (۱۳۶۹) که هرکدام تمبر متفاوتی دارد و با مهر مخصوص کنگره باطل شده، حس خوبی به بیننده میدهد؛ حسی که تابلوهای منقش از چهره فردوسی بزرگ و داستانهای شاهنامه بر تمبرها رقم میزند. کفشدار میگوید: آرزویم نیست، اما علاقهمندم که تمام تمبرهای تاریخ ایران را داشته باشم.
او ادامه میدهد: دوسال بعد که جمعآوری اسکناس هم به علایقم افزوده شد، تصمیم گرفتم کلکسیونر (مجموعهدار) شوم.
از نظر او مجموعهداری اصول و روشها و قواعدی دارد که با گردآوری ساده یک چیز، متفاوت است؛ اینکه مطابق شیوه مجموعهداران عمل کنی؛ اینکه مثلا اسکناسهایت بهترتیب شماره سریال باشد یا جنس برگههای آلبوم تمبرت بهگونهای باشد که تمبرها به آن نچسبد.
مجموعهدار محله ما میگوید: دلیل علاقهام به این کار حس تنوعطلبیام است، این را در ۱۷ سالگی فهمیدم؛ زمانی که گردآوری سومین مجموعه یعنی سکههایم را آغاز کردم.
کار به همینجا خاتمه پیدا نمیکند و انواع تسبیح، سنجاقسینه (بَج)، بلیت، کلید، جاسوئیچی، کبریت، پاکت سیگار و... هم به مجموعههای او افزوده میشود. او صاحب تسبیحهای رنگارنگی از تربت شهرهای مقدس شیعی است.
انواع تسبیح، بلیت، کلید، جاسوئیچی، کبریت، پاکت سیگار، تمبر، سکه و اسکناس و ... بخشی از مجموعه ابراهیم است
مواردی هم هست که برای تهیه آن هزینهای نمیکند و گردآوریاش را متوقف کرده است: اقلامی مانند ساعتمچی و عینک را به دلایلی مانند هزینهبر بودن دیگر دنبال نمیکنم؛ مگر اینکه از جایی یا دوستی به دستم برسد؛ بااینحال ازآنجاکه مجموعهدار هستم همان تعداد نهچندانزیاد را هم جزو مجموعههایم حساب میکنم!
شهروند باذوق محله راهآهن که کارتپستالهای پدرش را نیز صاحب شده، آن را در کنار شماری کارت تبریک و کارت عروسی گذاشته تا مجموعههایش بازهم سیر صعودی پیدا کند.
او بیشتر مجموعههایش را به دلیل کمبود جا داخل کارتن چیده و روی هم گذاشته است و برای اینکه نشانمان دهد، ناچار میشود یکییکی کارتنها را باز کند. میگوید: زمانی شیشه ادکلن هم جمع میکردم. یکبار که عمهام آنها را در خانه ما دیده بود، ۱۵۰ شیشه ادکلنی را که دخترش نگهداری میکرد به من داد و تعداد شیشههایم را به ۲۰۰ مورد رساند.
وقتی میپرسیم که کدامیک را بیشتر دوست دارد، پاسخ میدهد: تاس! این وسیله برای من هم نوعی حسرت گذشتهها را بیدار میکند و بازیهایی مانند منچ که در بچگی به آن مشغول میشدیم و هم اینکه نوعی معماست؛ برای من پرسشبرانگیز است که مثلا چطور میشود دو تا تاس را که میاندازی جفتشش میآید! علاقهام بهقدری است که حتی گاهی شده یک بسته از بازیهای فکری کودکانه را بخرم تا تاسهایش را برای مجموعهام جدا کنم! خیلی دوست دارم تاس زیاد داشته باشم تا به همه هدیه بدهم.
در میان تاسهای جورواجورش دو تاس سیاهوسفید از شدت ریزبودن خودنمایی میکند؛ مکعبهایی که شاید هرکدام درنهایت دومیلیمتر قطر داشته باشد. گویا بهخاطر بهدستآوردن آنها که داخل محفظه شفافی بر بدنه یک فندک جا گرفتهبودهاند، فندکش را شکسته است.
فندک که میگوید، بد نیست بدانید که جزو جذابترین اقلامی است که گردآوری میکند و درواقع آخرین مجموعه او که اتفاقا بیشترین هزینه را هم برایش میپردازد. مجموعهدار محله تعریف میکند: فروشگاه پیراهنی بود که چند باری از آن خرید کرده بودم، این فروشگاه داخل ویترینش حدود ۱۰ فندک در شکلهای گوناگون گذاشته بود. جذابیت این ویترین باعث شد به فکر جمعآوری فندک بیفتم و بهاینترتیب از ششسال پیش این مورد نیز جزو مجموعههایم شده است.
او دراینباره به خاطرهای اشاره میکند که خواندنش خالی از لطف نیست: نوروز سالگذشته با همسرم به اصفهان سفر کردیم که در آن شهر به مبلغ ۳۰۰ هزارتومان فندک خریدم. موقع برگشتن یک جعبه پر از فندک همراهمان بود که دو مورد آن طرح اسلحه داشت؛ در گیت بازرسی فرودگاه، بعد از اسکن جعبه آن را باز کردند و گفتند که ورود این فندکها به داخل هواپیما بهخاطر تشابه با سلاح ممنوع است.
ناچار شدم آن را به قسمت باربری ببرم که در آنجا هم بعد از بستهبندی دوباره، مسئول بخش، مشکوک شد و گفت که باید داخل بسته را ببیند. وقتی فندکها را دید گفت که اینها گاز دارند و بهدلیل امکان انفجار، حملشان با هواپیما خطرناک است.
هرچه با او چکوچانه زدم قانع نشد و اجازه حمل آنها را نداد. ۲۵ دقیقه به پرواز بیشتر نمانده بود و درنهایت بسته را به راننده یکی از راننده تاکسیهای فرودگاه دادم که ازطریق اتوبوس برایم بفرستد.
داخل گنجه خانهاش، انواع و اقسام فندکها دیده میشود؛ یک تفنگ شکاری دولول نیممتری، تپانچه قدیمی، تختخواب و دراور و صندلی جنبان و میز و صندلی غذاخوری در ابعاد مینیاتوری، مجموعهای از خودروها و تجهیزات خودرویی مانند نمونک (ماکت)هایی از اتومبیل و دوچرخه، مجموعهای از خوراکیها همچون بطری نوشابه و شکلات و تخممرغ و همگی نیز در ابعادی کوچک و.... آنچه کنجکاویبرانگیز است این است که شعله آتش از کجای هرکدام از این اشیا و چگونه بیرون میزند!
کفشدار میگوید: حساسیتم روی مجموعههایم خیلی زیاد است، چون اینها قسمتی از وجودم هستند؛ ولی از آنجا که دلم میخواهد دیگران با وجودم ارتباط بگیرند و به همدیگر نزدیک شویم، اجازه دیدن و لمس این اقلام را به آنها میدهم؛ حتی اگر این دیگران بچهها باشند. خوشبختانه تا امروز کسی هم به مجموعههایم آسیبی نزده است.
او به موضوع بامزهای اشاره میکند: برادری دارم که یکسالوچهارماه از من بزرگتر است و تا ۱۷، ۱۸ سالگی زیاد با هم دعوا میکردیم! گاهی که حرفمان میشد، او تهدید میکرد که سراغ اشیایی که جمع میکنم خواهد رفت و آنها را نابود خواهد کرد؛ که البته هیچوقت تهدیدش را عملی نکرد!
به گفته مجموعهدار محله راهآهن حتی زمان خواستگاری هم علاقهاش را برای همسرش توضیح داده است: همسرم نهتنها با این قضیه کنار میآید که حتی خودش هم به نگهداری از مجموعههایم بسیار کمک میکند؛ او نیز صاحب اینهاست.
این درحالی است که من دقیقا بعد از ازدواجم یعنی در پنجسال اخیر، ازآنجاکه مجموعه را قسمتی از زندگی و آیندهام میدانستم، هزینهای ماهیانه را به تهیه آن اختصاص دادهام؛ هزینهای که از ماهی ۲۵ هزار تومان شروع شد و الان به ماهی ۱۰۰ هزار تومان رسیده است.
شده که پول نداشته باشم و تا ۶ ماه دست نگه دارم، اما بعد که پول دستم آمده ۳۰۰ هزارتومان یکجا اسکناس و سکه خریدهام. همسرم در این راه خیلی همراهیام کرده و معمولا هروقت هم که میخواهد هدیهای به من بدهد، از اقلام مجموعههایم برایم میخرد. او به اقوام هم گفته که مثلا برای روز تولدم تسبیح و ساعت و فندک و... بیاورند. به طور کلی اطرافیانم در این زمینه خیلی هوایم را دارند.
او که به همراه همسرش فهرست تمام خریدهای ماهیانه خانه را مینویسد، سررسیدهایی را نشانمان میدهد که در آن ستونهایی به مبلغ خرید برای مجموعههایش اختصاص دارد. میگوید: من به این مورد هم مانند اقساطی نگاه میکنم که باید سرِ موعد مقرر بپردازم.
کفشدار خود را تنوعطلب میداند؛ ویژگیای که در درسخواندنش هم نمود دارد؛ او دارای سهدیپلم برق ساختمان، برق صنعتی و کامپیوتر است و در دانشگاه هم یکسال سختافزار و سال دیگر گرافیک خوانده است؛ الان هم دانشجوی رشته «عکاسی، فیلمبرداری، فیلمسازی» است.
بااینحال دیگر قصد ندارد تعداد عنوانهای مجموعه هایش را افزیش دهد. او حالا در کوچه آرام پژمان که آن را بهترین کوچه منطقه میداند، به زندگی روزمرهاش مشغول است و در کنار آن ۱۶ عنوان مجموعهاش را گسترش میدهد تا با افزودن بر سکهها و اسکناسها و تمبرها و فندکها و... موزه آینده خود را هرچه بیشتر غنی سازد.
کوچهای که آرامش و آب وهوای خوبش با روحیه خاص او خیلی هماهنگ است و بافت مردمی یکدست آن را که قدیمیهای متشخص و اصیل محلهاند، دوست دارد؛ و اینها را درحالی میگوید که شاید حسرت و آرزوی به نمایش گذاشتن بخشی از وجودش را دارد که در کارتنهایی چیدهشده تا سقف اتاقی در آپارتمانی در کوچهای از محله راهآهن حبس شده و انتظار نمایش در موزهای را میکشد!
*این گزارش یکشنبه، ۲۹ اردیبهشت ۹۲ در شماره ۵۴ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.